خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشت
[اسم]
die Faust
/faʊ̯st/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Fäuste]
[ملکی: Faust]
1
مشت
1.Boxer kämpfen mit ihren Fäusten.
1. مشتزنها با مشتهای خود مبارزه میکنند.
2.Sie schlug mit der Faust auf den Tisch.
2. او با مشت بر روی میز کوبید.
etwas auf eigene faust unternehmen
چیزی/کاری را به تنهایی/بدون کمک دیگری انجام دادن
Sie hat die Reise auf eigene Faust unternommen.
او به تنهایی سفر کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
fauna
faulig
faulheit
faulenzer
faulenzen
faustregel
favorit
fax
faxanschluss
faxen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان