خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خوشحالی
[اسم]
die Freude
/ˈfʀɔɪ̯də/
غیرقابل شمارش
مونث
[ملکی: Freude]
1
خوشحالی
لذت، خرسندی، شادی
مترادف و متضاد
Entzückung
Glück
Vergnügen
jemandem eine Freude bereiten
کسی را خوشحال کردن
Spielzeug bereitet den Kindern Freude.
اسباببازی بچهها را خوشحال میکند.
jemandem Freude machen
کسی را خوشحال کردن [موجب خوشحالی کسی شدن]
1. Diese Arbeit macht mir viel Freude.
1. این کار من را خوشحال میکند.
2. Mit deinem Geschenk hast du ihm eine große Freude gemacht.
2. تو با هدیهات او را بسیار خوشحال کردی.
تصاویر
کلمات نزدیک
fresserei
fressen
fresse
fressalien
frequenz
freudestrahlend
freudig
freudlos
freuen
freund
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان