خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جامعه
2 . حضور
3 . شرکت
[اسم]
die Gesellschaft
/ɡəˈzɛlʃaft/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Gesellschaften]
[ملکی: Gesellschaft]
1
جامعه
1.Er will die Gesellschaft verändern.
1. او می خواهد جامعه را تغییر دهد.
2.Ich bin Mitglied der ,,Deutsch-Arabischen Gesellschaft".
2. من یکی از اعضای "جامعه آلمانی-عربی ها" هستم.
3.In unserer Gesellschaft gibt es eine sehr kleine und reiche Oberschicht.
3. در جامعه ما یک طبقه خیلی کوچک و ثروتمند لایه بالایی وجود دارد.
2
حضور
همراهی
1.Ich fühle mich in seiner Gesellschaft nicht wohl.
1. من در حضور او حس خوبی ندارم.
3
شرکت
مترادف و متضاد
Betrieb
Firma
Unternehmen
1.Meine Frau arbeitet bei einer Versicherungsgesellschaft.
1. زن من در یک شرکت بیمه کار می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
geselligkeit
gesellig
gesellen
geselle
geseire
gesellschafter
gesellschaftlich
gesellschaftstanz
gesessen
gesetz
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان