خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کچلی
[اسم]
die Glatze
/ˈɡlaʦə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Glatzen]
[ملکی: Glatze]
1
کچلی
طاسی
1.eine Glatze bekommen
1. کچلی گرفتن
2.Seit ich ihn kenne, hat unser Pfarrer eine Glatze.
2. از وقتیکه او را میشناسم، کشیش ما کچلی داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
glatteis
glatt
glasfasernetz
glasur
glastür
glaube
glauben
glaubhaft
glaubwürdig
glaubwürdigkeit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان