خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دستکش
[اسم]
der Handschuh
/ˈhantʃuː/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Handschuhe]
[ملکی: Handschuh(e)s]
1
دستکش
1.Ihre Handschuhe passen perfekt zu ihrem Kleid.
1. دستکش های او واقعا مناسب لباسهایش هستند. [به لباسهایش میآیند.]
2.Trotz der Kälte trägt sie nie Handschuhe.
2. با وجود سرما، او هیچوقت دستکش نمیپوشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
handschrift
handschlag
handout
handlungsfähig
handlung
handtasche
handtuch
handwerk
handwerker
handwerklich
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان