خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . توانستن
[عبارت]
imstande sein
/ɪmʃtandə zaɪn/
1
توانستن
قادر بودن
مترادف و متضاد
die Fähigkeit haben
die Möglichkeit haben
1.Die Forscher waren imstande, alle chemischen Elemente genau zu bestimmen.
1. پژوهشگران میتوانستند که تمامی عناصر شیمیایی را شناسایی کنند.
2.Ich bin jetzt nicht mehr imstande zuzuhören.
2. من الان دیگر قادر به گوشکردن نیستم.
توضیحاتی در رابطه با این عبارت
واژه "imstande" که قید است بهطور معمول بههمراه "sein" مورد استفاده قرار میگیرد و به معنای "از عهده کاری برآمدن" یا "توانستن" است.
تصاویر
کلمات نزدیک
impulsiv
impuls
imprägnieren
improvisieren
improvisation
immigrieren
immobilie
immobilienfond
in
in anspruch nehmen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان