خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جوانی
[اسم]
die Jugend
/ˈjuːɡənt/
غیرقابل شمارش
مونث
[ملکی: Jugend]
1
جوانی
1.In ihrer Jugend war sie eine gute Sportlerin.
1. در جوانیش او یک ورزشکار خوب بود.
2.In meiner Jugend habe ich mich sehr für Musik interessiert.
2. در جوانیام من خیلی به موسیقی علاقه داشتم.
تصاویر
کلمات نزدیک
judo
judenverfolgung
judentum
jude
juckreiz
jugendherberge
jugendkultur
jugendlich
jugendliche
jugendliebe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان