Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . میز آشپزخانه
[اسم]
der Küchentisch
/ˈkʏçn̩ˌtɪʃ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Küchentische]
[ملکی: Küchentisch(e)s]
1
میز آشپزخانه
میز غذاخوری
1.Bertram saß schon am Küchentisch.
1. "بترام" به همین زودی سر میز غذاخوری نشسته بود.
2.Da steht unser außergewöhnlicher Küchentisch.
2. میز آشپزخانه عجیب ما در آنجا قرار دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
küchenschrank
küchenregal
küchenhilfe
küchenchef
küche
kühl
kühlcontainer
kühle
kühlen
kühler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان