خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پختن
2 . جوشیدن
[فعل]
kochen
/ˈkɔχən/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: kochte]
[گذشته: kochte]
[گذشته کامل: gekocht]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
پختن
آشپزی کردن
مترادف و متضاد
brühen
dämpfen
dünsten
1.Der Reis muss etwa 20 Minuten kochen.
1. برنج باید حدود 20 دقیقه بپزد.
2.Herr Georgi kann gut kochen.
2. اقای "گیورگی" میتواند بهخوبی آشپزی کند.
3.Ich habe keine Lust zu kochen.
3. من حوصله ندارم آشپزی کنم.
4.Ich koche gern.
4. من آشپزی را دوست دارم.
etwas (Akk.) kochen
چیزی را پختن
Sie kocht das Fleisch.
او گوشت را میپزد.
etwas (Akk.) langsam/schnell/gut/... kochen
چیزی را آرام/سریع/خوب/... پختن
Das Fleisch wird zart, wenn es sehr langsam gekocht wird.
گوشت وقتی خیلی آرام بپزد، نرم میشود.
kochen lernen
آشپزی یاد گرفتن
Muss jeder Junge in deiner Schule kochen lernen?
هر پسری در مدرسه تو باید آشپزی یاد بگیرد؟
etwas (Akk.) gar/weich kochen
چیزی را کامل/نرم پختن
Er kocht die Eier weich.
او تخممرغها را نرم [عسلی] میپزد.
2
جوشیدن
جوش آوردن
مترادف و متضاد
brodeln
sieden
wallen
1.Das Auto kocht.
1. ماشین جوش آوردهاست.
2.Das Wasser kocht.
2. آب در حال جوشیدن است.
3.Wasser kocht bei 100 Grad Celsius.
3. آب در دمای 100 درجه سلسیوس میجوشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
kochel
kochclub
kochbuch
koch
kobra
kocher
kochfeld
kochkurs
kochrezept
kochschürze
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان