خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بوم (نقاشی)
2 . پرده نمایش
[اسم]
die Leinwand
/ˈlaɪ̯nˌvant/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Leinwände]
[ملکی: Leinwand]
1
بوم (نقاشی)
1.Er malte mit Öl auf Leinwand.
1. او با روغن روی بوم نقاشی میکرد.
2.Sie kaufte Acrylfarben und eine Leinwand.
2. او رنگ اکریلیک و یک بوم نقاشی خرید.
2
پرده نمایش
پرده سینما
1.Dieses Gerät projiziert Bilder auf die Leinwand.
1. این شی تصاویر را بر روی پرده نمایش میاندازد.
تصاویر
کلمات نزدیک
leinenband
leinen
leine
leimen
leim
leipzig
leise
leiste
leisten
leistenbruch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان