خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مدیریت
2 . لوله
3 . خط تلفن
[اسم]
die Leitung
/ˈlaɪ̯tʊŋ/
غیرقابل شمارش
مونث
[ملکی: Leitung]
1
مدیریت
1.Ab 1. Juli übernimmt Herr Meier die Leitung der Abteilung.
1. از 1 ژوئن آقای "مایر" مدیریت بخش را برعهده خواهد داشت.
2.Die Geschäftsleitung hat die Arbeitszeiten geändert.
2. مدیریت ساعات کاری را تغییر دادهاست.
3.die Leitung der Firma
3. مدیریت شرکت
2
لوله
1.Im letzten Winter ist unsere Wasserleitung eingefroren.
1. زمستان قبلی لوله آب ما یخ زد.
3
خط تلفن
خط
1.Tut mir leid, alle Leitungen sind besetzt.
1. متاسفم، همه خطوط مشغول هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
leitfaden
leiter
leiten
leitartikel
leistungsgrenze
leitungswasser
lektion
lektor
lektüre
lena
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان