خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دراز کشیدن
2 . قرار داشتن (بهصورت افقی)
3 . تکیه داشتن
4 . تقصیر (کسی) بودن
5 . خوب بودن
6 . بر دوش کسی بودن
[فعل]
liegen
/ˈliːɡən/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته: lag]
[گذشته: lag]
[گذشته کامل: gelegen]
[فعل کمکی: haben & sein ]
صرف فعل
1
دراز کشیدن
خوابیدن
مترادف و متضاد
ausgestreckt daliegen/sein
langliegen
sitzen
stehen
irgendwo liegen
جایی دراز کشیدن [خوابیدن]
1. Das Kind liegt auf dem Rücken.
1. بچه بر روی کمر دراز کشیدهاست.
2. Er liegt auf der Seite.
2. او به پهلو دراز کشیدهاست.
3. Sie liegt auf dem Bauch.
3. او بر روی شکم دراز کشیدهاست.
4. Sie liegt im Bett, weil sie krank ist.
4. او در تخت دراز کشیدهاست [خوابیدهاست]، چون مریض است.
5. Um neun Uhr liegt Judith noch im Bett.
5. ساعت نه "یودیت" هنوز در تخت دراز کشیدهاست.
irgendwie liegen
طوری دراز کشیدن
Bitte liegen nicht ausgestreckt.
لطفاً دمر دراز نکشید.
2
قرار داشتن (بهصورت افقی)
بودن
مترادف و متضاد
befindlich sein
gelegen sein
sein
sich befinden
sich erheben
irgendwo liegen
جایی قرار داشتن [بودن]
1. Der Brief liegt schon auf Ihrem Schreibtisch.
1. نامه روی میز مطالعه شما قرار دارد.
2. Die Zeitung liegt auf dem Sofa, neben dem Buch.
2. روزنامه روی مبل است، نزدیک کتاب.
3. Frankfurt liegt am Main.
3. فرانکفورت در (کنار رودخانه) "ماین" قرار دارد.
4. Weinflaschen sollen liegen, nicht stehen.
4. بطریهای شراب باید (افقی) قرار بگیرند نه (عمودی) قرار بگیرند.
3
تکیه داشتن
مترادف و متضاد
lehnen
sich stützen
an etwas (Dat.) liegen
به چیزی تکیه داشتن
1. Die Leiter liegt am Baum.
1. نردبان به درخت تکیه دارد.
2. Er lag an ihrer Schulter.
2. او (سرش) به شانهاش [به شانه آن خانم] تکیه داشت.
4
تقصیر (کسی) بودن
مترادف و متضاد
Schuld haben
schuld sein
schuldig sein
etwas liegt an jemandem/etwas
چیزی تقصیر کسی بودن
1. Es liegt nur an dir.
1. این فقط تقصیر تو است.
2. Ich weiß nicht, woran es liegt.
2. نمیدانم که تقصیر کیست.
5
خوب بودن
علاقه، سلیقه، استعداد و ... را داشتن
etwas liegt jemandem
کسی در کاری خوب بودن
1. Diese Arbeit liegt ihr nicht.
1. او در این کار خوب است.
2. Singen liegt ihm nicht so sehr, aber er spielt gut Klavier.
2. او در خوانندگی خیلی خوب نیست، اما خوب پیانو مینوازد.
6
بر دوش کسی بودن
مترادف و متضاد
lasten
etwas liegt bei jemandem
چیزی بر دوش کسی بودن
1. Die Entscheidung liegt allein bei dir.
1. تصمیمگیری بهتنهایی بر دوش تو است [تو مسئول تصمیمگیری هستی].
2. Die politische Verantwortung liegt beim Bundeskanzler.
2. (بار) مسئولیت سیاسی بر دوش صدراعظم است.
تصاویر
کلمات نزدیک
liege
lieferwagen
lieferung
liefern
lieferbar
lift
liga
likör
lila
lilain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان