خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ماساژ دادن
2 . متمرکز شدن
[فعل]
massieren
/maˈsiːʀən/
فعل گذرا
[گذشته: massierte]
[گذشته: massierte]
[گذشته کامل: massiert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
ماساژ دادن
1.Er begann, meine Schultern zu massieren.
1. او شروع کرد که شانههای من را ماساژ بدهد.
2.Ich massierte den Rücken meines Mannes.
2. من کمر شوهرم را ماساژ میدهم.
2
متمرکز شدن
1.Die Truppen wurden massiert und gewannen die Oberhand.
1. نیروها متمرکز شدند و بر نیروی بالادست [برتر] پیروز شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
masseur
massentourismus
massentierhaltung
massenhaft
masse
massiv
mast
master
masturbation
masturbieren
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان