خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مربی
2 . مشاور
[اسم]
der Mentor
/ˈmɛntoːɐ̯/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Mentoren]
[ملکی: Mentors]
[مونث: Mentorin]
1
مربی
مترادف و متضاد
Anleiter
Lehrmeister
1.Die Mitglieder müssen von einem akademischen Mentor unterstützt werden.
1. اعضا باید توسط یک مربی از آموزشگاه حمایت شوند.
2.Er ist der Mentor und Pate dieses talentierten Kindes.
2. او مربی و پشتیبان این کودک بااستعداد است.
2
مشاور
مترادف و متضاد
berater
ratgeber
1.Die Auszubildende sprach mit ihrem Mentor über die Prüfung.
1. کارآموز با مشاورش درباره امتحان صحبت کرد.
2.Er war sein bester Freund und Mentor.
2. او دوست صمیمی و مشاورش بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
mentalität
mental
menstruation
menschlichkeit
menschlich
menü
menüleiste
merkbar
merkblatt
merken
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان