خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . افسر
[اسم]
der Offizier
/ɔfiˈʦiːɐ̯/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Offiziere]
[ملکی: Offiziers]
[مونث: Offizierin]
1
افسر
1.Der Offizier schickte eine Botschaft an den Minister.
1. افسر به وزیر پیامی را فرستاد.
2.Er ist Offizier beim Militär.
2. او افسر ارتش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
offiziell
offenstehen
offensive
offensiv
offensichtlich
offroader
oft
oftmals
oh
ohne
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان