Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . بدون
2 . بدون اینکه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[حرف اضافه]
ohne
/ˈoːnə/
[همراه: accusative]
1
بدون
1.Bitte eine Pizza ohne Zwiebeln.
1. یک پیتزا بدون پیاز لطفاً.
2.Ohne Auto ist es schwer, zur Arbeit zu kommen.
2. بدون ماشین سرکار آمدن سخت است.
3.Ohne Geld kann er nichts kaufen.
3. او بدون پول نمیتواند هیچ چیز بخرد.
[حرف ربط]
ohne
/ˈoːnə/
2
بدون اینکه
ohne dass,
بدون اینکه
In diesem Haus kann man nichts machen, ohne dass die Nachbarn darüber reden.
در این خانه آدم نمیتواند هیچ کاری انجام دهد، بدون اینکه همسایهها در موردش صحبت کنند.
ohne zu + Infinitiv
بدون اینکه
Mein Sohn ist einfach mit dem Auto weggefahren, ohne mich zu fragen.
پسر من با ماشین بیرون رفتهاست، بدون اینکه از من بپرسد.
تصاویر
کلمات نزدیک
oh
oftmals
oft
offroader
offizier
ohne fleiß kein preis!
ohne mit der wimper zu zucken
ohne punkt und komma reden
ohnehin
ohnmacht
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان