خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چیدن
[فعل]
pflücken
/ˈpflʏkn̩/
فعل گذرا
[گذشته: pflückte]
[گذشته: pflückte]
[گذشته کامل: gepflückt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
چیدن
کندن
مترادف و متضاد
abnehmen
abpflücken
1.Der griesgrämige Mann ließ die Kinder keine Äpfel pflücken.
1. مرد بداخلاق اجازه نداد که کودکان هیچ سیبی بچینند.
2.Wir pflücken die Früchte und verkaufen sie auf dem Markt.
2. ما میوهها را میچینیم و آنها را در بازار میفروشیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
pflug
pflock
pflichtstunde
pflicht
pflegeversicherung
pflügen
pforte
pfosten
pfote
pfropf
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان