خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مراقبت کردن
2 . عادت داشتن
3 . دوستدار چیزی بودن
[فعل]
pflegen
/ˈpfleːɡən/
فعل گذرا
[گذشته: pflegte]
[گذشته: pflegte]
[گذشته کامل: gepflegt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
مراقبت کردن
پرستاری کردن
etwas (Akk.) pflegen
از چیزی مراقبت کردن
1. Den Garten pflegt meine Frau.
1. زنم از باغچه مراقبت میکند.
2. Meine Mutter ist sehr krank. Ich muss sie pflegen.
2. مادر من خیلی مریض است. من باید از او مراقبت کنم.
3. Wer pflegt euren kranken Vater?
3. چه کسی از پدر مریضتان مراقبت میکند؟
etwas (Akk.) regelmäßig/aufopfernd pflegen
از چیزی به طور مرتب/فداکارانه مراقبت کردن
Eine Creme, die die Haut pflegt.
کرمی که از پوست مراقبت میکند.
2
عادت داشتن
pflegen etwas zu machen
عادت به انجام کاری داشتن
Er pflegt zum Essen Wein zu trinken.
او عادت به نوشیدن شراب هنگام غذا دارد.
pflegen etwas zu machen
چیزی را معمولا انجام دادن
Er pflegt gute Kontakte zur Mafia.
او روابط خوبی با مافیا دارد.
3
دوستدار چیزی بودن
به چیزی علاقهمند بودن
Kunst/Freundschaft/... pflegen
دوستدار هنر/دوستی/... بودن
Er pflegt die Musik.
او دوستدار موسیقی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
pflegedienst
pflegebett
pflegebedürftig
pflege
pflaume
pflegepersonal
pfleger
pflegeversicherung
pflicht
pflichtstunde
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان