خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرتونگاری کردن
[فعل]
röntgen
/ˈʀœntɡn̩/
فعل گذرا
[گذشته: röntgte]
[گذشته: röntgte]
[گذشته کامل: geröntgt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
پرتونگاری کردن
رادیوگرافی کردن
1.Der Kopf wurde nach dem Unfall geröntgt
1. سر، بعد از تصادف رادیوگرافی شد.
2.Wir sollten das gebrochene Bein einmal röntgen lassen.
2. ما باید میگذاشتیم که پای شکستهشده را یکبار پرتونگاری میکردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
römisch-katholisch
römisch
römer
röhre
röcheln
röntgenarzt
rösten
rösterei
rösti
röte
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان