1 . جمع کردن
[فعل]

sammeln

/ˈzaməln/
فعل گذرا
[گذشته: sammelte] [گذشته: sammelte] [گذشته کامل: gesammelt] [فعل کمکی: haben ]

1 جمع کردن جمع‌آوری کردن

مترادف و متضاد anhäufen ansammeln einsammeln horten zusammentragen
etwas (Akk.) sammeln
چیزی را جمع کردن
  • 1. Die Pilze habe ich im Wald gesammelt.
    1. من قارچ‌ها را از توی جنگل جمع کردم.
  • 2. Im Herbst sammeln wir im Wald Pilze.
    2. در پاییز ما در جنگل قارچ جمع می‌کنیم.
  • 3. Sammeln Sie Briefmarken?
    3. آیا تو تمبر جمع می‌کنی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان