خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خواب
[اسم]
der Schlaf
/ʃlaːf/
غیرقابل شمارش
مذکر
[ملکی: Schlaf(e)s]
1
خواب
1.Das Kind macht jeden Tag nach dem Mittagessen einen kurzen Schlaf.
1. بچه هر روز بعد از نهار یک خواب کوتاه می کند.
2.Genügend Schlaf ist wichtig für die Gesundheit.
2. خواب کافی برای سلامتی مهم است.
3.Sie hat einen festen Schlaf.
3. او خواب سنگینی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
schlacke
schlachtvieh
schlachtung
schlachterei
schlachter
schlafanzug
schlafen
schlafen gehen
schlaff
schlafsack
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان