خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جواهر
[اسم]
der Schmuck
/ʃmʊk/
غیرقابل شمارش
مذکر
[ملکی: Schmuck(e)s]
1
جواهر
1.Dieser Schmuck ist von meiner Großmutter.
1. این جواهر از مادر بزرگم است. [از مادربزرگم به من رسیدهاست.]
2.Sie hat einen guten Geschmack bei der Wahl ihres Schmuckes.
2. او سلیقه خوبی در انتخاب جواهرهایش دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
schmoren
schmollmund
schmollen
schmiss
schmirgelpapier
schmuckladen
schmuckstück
schmuddelig
schmuggel
schmuggeln
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان