خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شوک
[اسم]
der Schock
/ʃɔk/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Schocks]
[ملکی: Schock(e)s]
1
شوک
مترادف و متضاد
schreck
1.Der Tod seines Sohnes war ein großer Schock für ihn.
1. مرگ پسرش برای او یک شوک بزرگ بود.
2.Die Niederlage war ein schwerer Schock für meinen Stolz.
2. شکست برای غرورم یک شوک سنگین بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
schnüren
schnüffler
schnüffeln
schnösel
schnörkel
schocken
schockieren
schockiert
schokolade
schokoladeneis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان