خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دم
[اسم]
der Schwanz
/ʃvanʦ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Schwänze]
[ملکی: Schwanzes]
1
دم
1.Das Kätzchen spielt mit seinem eigenen Schwanz, das ist wirklich drollig.
1. گربه کوچک با دم خودش بازی میکند و این واقعا بانمک است.
2.Hunde dieser Rasse haben einen sehr kurzen Schwanz.
2. سگهای این نژاد دارای دمهای بسیار کوچکی هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
schwankung
schwanken
schwank
schwangerschaftsgymnastik
schwangerschaft
schwappen
schwarm
schwarte
schwarz
schwarz-weiß
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان