خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آینه
[اسم]
der Spiegel
/ˈʃpiːɡl̩/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Spiegel]
[ملکی: Spiegels]
1
آینه
1.Ich möchte gerne sehen, wie mein Kleid sitzt. Hast du einen Spiegel?
1. من میخواهم ببینم لباسم در تنم چطور است. آیا یک آینه داری؟
2.So ein Pech, ich habe den Spiegel zerbrochen.
2. چه بدشانسیای، من آینه را شکستم.
jemandem einen Spiegel vorhalten
آینه جلوی روی کسی گرفتن [بدیها و اشتباهات کسی را نشان دادن]
Filme, die der Welt der Erwachsenen einen Spiegel vorhalten.
فیلمهایی که بدیهای دنیای بزرگسالان را نشان میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
spicken
sphäre
spezifisch
spezies
speziell
spiegelei
spiegeln
spiegelreflexkamera
spiegelung
spiegelverkehrt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان