خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسباب بازی
[اسم]
das Spielzeug
/ˈʃpiːlˌt͡sɔʏk/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Spielzeuge]
[ملکی: Spielzeug(e)s]
1
اسباب بازی
1.Zu Weihnachten wünschen sich die Kinder vor allem Spielzeug.
1. در کریسمس بچهها بیشتر از همه چیز اسباب بازی آرزو میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
spielware
spielsachen
spielregel
spielplatz
spielplan
spieß
spießbürger
spießer
spießig
spinat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان