خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لکنت زبان داشتن
[فعل]
stottern
/ˈʃtɔtɐn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: stotterte]
[گذشته: stotterte]
[گذشته کامل: gestottert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
لکنت زبان داشتن
به لکنت افتادن
1.Der Junge stottert vor Verlegenheit.
1. جوان از شدت دستپاچگی به لکنت افتاد.
تصاویر
کلمات نزدیک
stotterer
stornieren
storm
storch
stoppen
stoß
stoßen
stoßstange
stoßzeit
stracks
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان