خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صحنه
[اسم]
die Szene
/st͡seːnə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Szenen]
[ملکی: Szene]
1
صحنه
مترادف و متضاد
Auftritt
Bühne
Schauplatz
1.In dieser Szene des Films stirbt der Held.
1. در این صحنه فیلم، قهرمان میمیرد.
2.Sie filmten heute einige großartige Szenen.
2. آنها امروز چندی سکانس بینظیر فیلمبرداری کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
szenario
systemfehler
systematisch
system
syrisch
szenenwechsel
säbel
sächlich
sächsisch
säen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان