خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درمان
[اسم]
die Therapie
/teʀaˈpiː/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Therapien]
[ملکی: Therapie]
1
درمان
معالجه
1.Die Therapie hat geholfen. Es geht mir schon viel besser.
1. درمان (به من) کمک کرده. حال من از همین حالا خیلی بهتر شدهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
therapeutisch
therapeut
theorie
theoretisch
theologisch
therapieren
thermometer
thermoskanne
thermostat
these
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان