خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ارتباط دادن
[فعل]
verknüpfen
/fɛɐ̯ˈknʏp͡fn̩/
فعل گذرا
[گذشته: verknüpfte]
[گذشته: verknüpfte]
[گذشته کامل: verknüpft]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
ارتباط دادن
وصل کردن، توأم کردن
مترادف و متضاد
verbinden
vernetzen
1.Diese Funktion verknüpft zusammengehörige Daten zu größeren Einheiten.
1. این کارکرد دادههایی مرتبط را به یکپارچگی تمام وصل میکند.
2.Sie verknüpfte die Geschäftsreise mit einem Besuch bei Freunden.
2. او سفر کاری را با دیداری از دوستان توأم کرد.
etwas miteinander verknüpfen
چیزی را به هم وصل کردن [به هم ارتباط دادن]
Wir müssen diese Denkweise weiterverfolgen und unsere besten Technologien miteinander verknüpfen.
ما باید همواره این طرز فکر را دنبال کنیم و بهترین فناوریها را به هم ارتباط دهیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
verkleinerungsform
verkleinern
verkleidung
verkleiden
verkennen
verknüpfung
verkrampft
verkrampfung
verkrümmung
verkäufer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان