خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کارت ویزیت
[اسم]
die Visitenkarte
/viˈziːtn̩ˌkaʁtə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Visitenkarten]
[ملکی: Visitenkarte]
1
کارت ویزیت
مترادف و متضاد
Besuchskarte
Geschäftskarte
1.Darf ich Ihnen meine Visitenkarte geben?
1. امکانش هست به شما کارت ویزیتم را بدهم؟
2.Er gab mir seine Visitenkarte.
2. او کارت ویزیتش را به من داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
visite
vision
visier
visage
virusinfektion
visuell
visum
vital
vitalität
vitamin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان