خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موقت
[صفت]
vorläufig
/ˈfoːɐ̯lɔɪ̯fɪç/
غیرقابل مقایسه
1
موقت
موقتا
1.Das ist eine vorläufige Entscheidung.
1. این یک تصمیم موقت است.
2.Das ist nur eine vorläufige Lösung.
2. این فقط یک راه حل موقت است.
3.Ich habe noch keine Wohnung. Ich wohne vorläufig bei einem Freund.
3. من در حال حاضر اپارتمانی ندارم. من موقتا پیش یک دوست زندگی می کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
vorläufer
vorliegen
vorliebnehmen
vorliebe
vorlesungsverzeichnis
vorlügen
vormachen
vormalig
vormals
vormarsch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان