خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برجسته
2 . باوقار
[صفت]
vornehm
/ˈfoːɐ̯ˌneːm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: vornehmer]
[حالت عالی: vornehmsten]
1
برجسته
سرآمد
مترادف و متضاد
edel
kultiviert
nobel
unvornehm
1.Er ist ein vornehmer Mensch
1. او یک انسان برجسته است.
2.Meine Schwester ist eine vornehme und kultivierte Dame.
2. خواهرم یک زن برجسته و متمدن است.
2
باوقار
بزرگمنش
1.aus einer vornehmen Familie kommen
1. از یک خانواده باوقار آمدن
2.Die vornehme Familie lebte in einer Burg.
2. این خانواده بزرگمنش در قصر زندگی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
vorne
vorname
vorn
vormund
vormonat
vornehmen
vorort
vorrang
vorrat
vorraum
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان