خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تکان خوردن
2 . لق بودن
[فعل]
wackeln
/ˈvakl̩n/
فعل ناگذر
[گذشته: wackelte]
[گذشته: wackelte]
[گذشته کامل: gewackelt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
تکان خوردن
لق بودن
مترادف و متضاد
schwabbeln
1.Das ganze Haus hat gewackelt.
1. کل خانه تکان میخورد.
2.Der Sturm war so stark, dass das Haus wackelte.
2. توفان آنقدر شدید بود که خانه تکان میخورد.
2
لق بودن
مترادف و متضاد
nicht fest sein
1.Setz dich nicht auf den Stuhl, er wackelt!
1. روی صندلی نشین، لق است!
تصاویر
کلمات نزدیک
wackelig
wachter
wachtel
wachstum
wachstuch
wacker
wade
wadenkrampf
wafer
waffe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان