1 . ارزش 2 . با ارزش
[اسم]

der Wert

/veːɐ̯t/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Werte] [ملکی: Wert(e)s]

1 ارزش

مترادف و متضاد Preis
auf etwas (Akk.) einen Wert legen
ارزش قائل شدن
  • Auf Ihr Urteil lege ich großen Wert.
    من ارزش زیادی برای عقیده تو قائل هستم.
einen Wert haben
ارزش داشتن
  • 1. Das Haus hat einen Wert von ca. 1 Mio. Euro.
    1. این خانه ارزشی حدود 1 میلیون یورو دارد.
  • 2. Es hat ja doch keinen Wert.
    2. این اما هیچ ارزشی نداشت.
einen Wert verloren
ارزش از دست دادن
  • Gold hat in letzter Zeit viel an Wert verloren.
    طلا اخیراً خیلی از ارزشش را از دست داده‌است.
[صفت]

wert

/veːɐ̯t/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: werter] [حالت عالی: wertesten]

2 با ارزش ارزشمند

مترادف و متضاد kostbar wertlos
etwas (Nom.) wert sein
چیزی باارزش بودن [ارزیدن]
  • 1. Das Auto ist vielleicht noch 1000 Euro wert.
    1. این ماشین فقط 1000 یورو با ارزش است. [1000 یورو می ارزد.]
  • 2. Der gute Rat ist mir 100 Euro wert.
    2. یک توصیه خوب برای من 100 یورو ارزشمند است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان