خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بز
[اسم]
die Ziege
/ˈʦiːɡə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Ziegen]
[ملکی: Ziege]
1
بز
1.Der Hirte hat Ziegen.
1. چوپان بزهایی دارد.
2.Ich esse gerne Ziegenkäse.
2. من پنیر بز را با کمال میل میخورم.
تصاویر
کلمات نزدیک
zickzack
zeugungsfähig
zeugniskopie
zeugnis
zeugenaussage
ziegel
ziegelei
ziegelstein
ziehen
ziehharmonika
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان