خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برخورد کردن
[فعل]
zusammenprallen
/tsuːzˈamənprˌalən/
فعل گذرا
[گذشته: prallte zusammen]
[گذشته: prallte zusammen]
[گذشته کامل: zusammengeprallt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
برخورد کردن
تصادف کردن
1.Der Bus ist an der Kreuzung mit einer Straßenbahn zusammengeprallt.
1. اتوبوس در تقاطع به یک قطار شهری برخورد کرد [تصادف کرد].
2.Fast wäre er an der Tür mit ihr zusammengeprallt.
2. نزدیک بود که او دمِ در به آن خانم برخورد کند [به آن خانم بخورد].
تصاویر
کلمات نزدیک
zurücklegen
zukunftsvision
zukunftsperspektive
zielgruppe
zenmeditation
videofunktion
wegträumen
testsieger
feststecken
ada
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان