1 . پیش بردن 2 . رواج پیدا کردن
[فعل]

durchsetzen

/ˈdʊʁçˌzɛʦn̩/
فعل گذرا
[گذشته: setzte durch] [گذشته: setzte durch] [گذشته کامل: durchgesetzt] [فعل کمکی: haben ]

1 پیش بردن (به زور) اجرایی کردن

  • 1.Ich habe meinen Vorschlag durchsetzen können.
    1. من توانستم پیشنهادات خودم را اجرایی کنم.

2 رواج پیدا کردن متداول شدن (sich durchsetzen)

مترادف و متضاد sich ausbreiten
  • 1.Das Elektroauto wird sich durchsetzen.
    1. ماشین الکتریکی رواج پیدا خواهد کرد.
  • 2.Es kann ein paar Jahre dauern, bis die neue Technologie sich durchsetzt.
    2. چند سالی طول می‌کشد تا این تکنولوژی جدید رواج پیدا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان