خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بخش
2 . اجتماع
[اسم]
die Gemeinde
/ɡəˈmaɪ̯ndə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: gemeinden]
[ملکی: gemeinde]
1
بخش
محله، قسمت
1.Alle Mitglieder der Gemeinde teilten ihre Ressourcen.
1. همه اعضای بخش، منابع خود را تقسیم میکردند.
2.Die Stadt ist in sechs Gemeinden eingeteilt.
2. شهر به شش محله تقسیم شدهاست.
2
اجتماع
جماعت
1.Die Gemeinde hat viel Geld für den Straßenbau ausgegeben.
1. اجتماع پول زیادی را برای ساخت خیابان خرج کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
gemein
gemahl
gemacht
gelöst
geläufig
gemeinderat
gemeinderatswahl
gemeindesaal
gemeingefährlich
gemeingut
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان