[فعل]

spielen

/ˈʃpiːlən/
فعل ناگذر
[گذشته: spielte] [گذشته: spielte] [گذشته کامل: gespielt] [فعل کمکی: haben ]

1 بازی کردن

مترادف و متضاد ein Spiel machen sich mit Spielen beschäftigen
  • 1.Die Kinder haben gespielt.
    1. بچه‌ها بازی کردند.
  • 2.Die Kinder spielen draußen.
    2. بچه‌ها بیرون بازی می‌کنند.
  • 3.Fußballspielen ist sein Hobby.
    3. فوتبال بازی‌کردن تفریح او است.
  • 4.Wir haben einen großen Garten, da können die Kinder spielen.
    4. ما حیاط بزرگی داریم، آنجا بچه‌ها می‌توانند بازی کنند.
mit etwas (Dat.) spielen
با چیزی بازی کردن
  • Die Kinder spielen mit dem Ball.
    بچه‌ها با توپ بازی می‌کنند.

2 نقش بازی کردن بازی کردن، اجرا کردن

مترادف و متضاد aufführen darstellen
Theater spielen
تئاتر بازی کردن
  • Sie hat schon als Schülerin Theater gespielt.
    او از زمان دانش‌آموزی تئاتر بازی می‌کرد.
eine Rolle spielen
یک نقش بازی کردن
  • Das Leben ist ein Theater, in dem jeder eine Rolle spielt.
    زندگی تئاتری است که در آن هر کسی نقشی بازی می‌کند.

3 نواختن (ساز) زدن

ein Instrument spielen
یک ساز نواختن
  • 1. Marie spielt seit zwei Jahren Klavier.
    1. "ماریا" از دو سالگی پیانو می‌نواخت.
  • 2. Spielen Sie ein Instrument?
    2. آیا سازی می‌زنی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان