خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شاهد
[اسم]
der Zeuge
/ˈt͡sɔɪ̯ɡə/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Zeugen]
[ملکی: Zeugen]
[مونث: Zeugin]
1
شاهد
1.Die Polizei sucht noch Zeugen für den Unfall.
1. پلیس هنوز به دنبال یک شاهد برای حادثه است.
2.Die Zeugin konnte sich genau an die Tatzeit erinnern.
2. شاهد دقیقا می توانست زمان جرم را به یاد آورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
zeug
zettel
zetern
zerzaust
zerzausen
zeugen
zeugenaussage
zeugnis
zeugniskopie
zeugungsfähig
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان