1 . صورتحساب 2 . انتخاب کردن 3 . از کلید جهش استفاده کردن (کامپیوتر) 4 . مشخص کردن
[اسم]

tab

/tæb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صورتحساب چوب‌خط

معادل ها در دیکشنری فارسی: چوب‌خط
  • 1.Can I put it on my tab?
    1. می توانی بنویسی به حسابم؟
  • 2.He walked out of the restaurant and left me to pick up the tab for the whole meal.
    2. او از رستوران رفت و من را گذاشت که صورت حساب کل وعده غذایی را بپردازم.
[فعل]

to tab

/tæb/
فعل گذرا
[گذشته: tabbed] [گذشته: tabbed] [گذشته کامل: tabbed]

2 انتخاب کردن برگزیدن

  • 1.He has been tabbed by many people as a future champion.
    1. او توسط بسیاری از مردم به‌عنوان قهرمان آینده انتخاب شده‌است.

3 از کلید جهش استفاده کردن (کامپیوتر)

4 مشخص کردن علامت‌گذاری کردن

  • 1.He opened the book at a page tabbed by a cloth bookmark.
    1. او کتاب را از صفحه‌ای که با یک نشان‌گر پارچه‌ای علامت‌گذاری شده بود، باز کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان