خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فروکش کردن
[فعل]
to abate
/əˈbeɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: abated]
[گذشته: abated]
[گذشته کامل: abated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فروکش کردن
کاهش یافتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخفیف یافتن
فروکش کردن
مترادف و متضاد
decrease
diminish
increase
1.The storm showed no signs of abating.
1. طوفان هیچ نشانه ای از فروکش کردن نشان نمی داد.
2.They waited for the crowd’s fury to abate.
2. آنها صبر کردند تا خشم جمعیت فروکش کند (کاهش یابد).
تصاویر
کلمات نزدیک
abashment
abashed
abash
abasement
abase
abated
abatement
abatis
abattis
abattoir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان