خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرهیزکاری
[اسم]
abstinence
/ˈæbstənəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرهیزکاری
ریاضت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احتراز
پرهیزگاری
اِمساک
مترادف و متضاد
self-restraint
temperance
promiscuity
1.I started drinking again after six years of abstinence.
1. پس از 6 سال پرهیز، دوباره شروع به نوشیدن (مشروبات الکلی) کردم.
2.The monk's vow of abstinence
2. سوگند ریاضت آن راهب
تصاویر
کلمات نزدیک
abstersive
abstersion
abstergent
absterge
abstention
abstinent
abstract
abstract noun
abstracted
abstractedly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان