خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کشاورزی
[صفت]
agricultural
/ˌægrəˈkʌlʧərəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more agricultural]
[حالت عالی: most agricultural]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کشاورزی
زراعتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زراعی
1.She's studying agricultural science.
1. او علوم کشاورزی میخواند.
2.The country's economy is mainly agricultural.
2. اقتصاد کشور اساسا از راه کشاورزی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
agribusiness
agreement
agreeing
agreed upon
agreed
agricultural engineer
agricultural laborer
agricultural land
agricultural science
agriculturalist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان