خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . راه هوایی
[اسم]
airway
/ˈerweɪ/
قابل شمارش
1
راه هوایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دالان هوایی
1.Since he was sick, mucus would occasionally get stuck in his airway.
1. چون بیمار بود، مخاط اغلب در راه هوایی او گیر میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
airwaves
airtime
airtight
airstrip
airstream
airworthiness
airworthy
airy
airy-fairy
aisle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان