خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هنردرمانی
[اسم]
art therapy
/ˌɑːrt ˈθerəpi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هنردرمانی
1.I'd like to do art therapy with children.
1. من دوست دارم با بچه ها هنردرمانی انجام دهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
art student
art school
art nouveau
art museum
art lover
artefact
artemis
arterial
arterial blood
arteriosclerosis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان