خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خودزندگینامه
[اسم]
autobiography
/ˌɔːtəbaɪˈɑːɡrəfi/
قابل شمارش
[جمع: autobiographies]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خودزندگینامه
حسبحال، خویشنامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتوبیوگرافی
خودزندگینامه
شرح حال خود
1.In his autobiography, he recalls the poverty he grew up in.
1. در حسبحال خود، او فقری که با آن بزرگ شد را یادآوری میکند.
2.Tony Blair's autobiography was a bestseller.
2. خودزندگینامه "تونی بلر" پرفروش شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
autobiographical
auto-rickshaw
auto racing
auto body man
auto
autochthonous
autocracy
autocrat
autocratic
autocue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان