1 . زیر حرف خود زدن 2 . برگشتن
[فعل]

to backtrack

/ˈbæktræk/
فعل ناگذر
[گذشته: backtracked] [گذشته: backtracked] [گذشته کامل: backtracked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زیر حرف خود زدن به حرف‌های خود پایبند نبودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عدول کردن
  • 1.The president is backtracking on his promise to increase health care spending.
    1. رئیس جمهور زیر قول خود مبنی بر افزایش بودجه خدمات درمانی زد.

2 برگشتن

  • 1.The path suddenly disappeared and we had to backtrack.
    1. جاده ناگهان ناپدید شد و ما مجبور شدیم (از راهی که آمده بودیم) برگردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان