Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . آرایشگر
[اسم]
barber
/ˈbɑːrbər/
قابل شمارش
1
آرایشگر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرایشگر
دلاک
سلمانی
آیینهدار
1.he is a well-known barber.
1. او آرایشگری مشهور است.
تصاویر
کلمات نزدیک
barbell
barbel
barbed wire
barbed
barbecued
barber's
barberry
barbershop
barbie
barbie doll
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان